چند شعر از حسین وش
حمایت از کالای ایرانی با زبانِ فصیحِ طنز
نخر اجناسِ بلغاری ، نخر اجناسِ افغانی
| حمایت کن هزاران بار از کالای ایرانی
| |
بیا بستر فراهم کن که مرغی بال بگشاید
| بیا ای هموطن ! آماده کن یک عشقِ طوفانی
| |
بیا تا کارگر پا در مسیرِ شوق بگذارد
| بیا شوری فراهم کن ، ببَر از دل پریشانی
| |
بخر اجناسِ میهن را ، بخر تا خنده پا گیرد
| بیاور دستِ همت تا بمیرد نابسامانی
| |
درِ تولید را بگشا ، بزن بر ناامیدی قفل
| بیا تا باز هم جاری شود در شهر ارزانی
| |
به همّت بستگی دارد مسیرِ رشد پیمودن
| دلی ناترس می خواهد که کوهی را بلرزانی
| |
مسلمانی به تسبیح و طوافِ کعبه رفتن نیست
| اگر دستی بگیری می شود ثابت ، مسلمانی
| |
نباید از همان چرخش بیفتد چرخِ تولیدات
| نباید دست بردارد کسی از این گُل افشانی
| |
پرایدی با خودش می زد ، دوباره حرفِ کیفیت
| چرا باید حمایت کرد از این جنسِ بحرانی ؟
| |
شده همدستِ عزرائیل آخر نازنین ماشین
| نباید بیشتر از صد به هر نحوی بگازانی
| |
سحر تا شام قیمت ها ، صمیمی می رود بالا
| به هر جا می کند غوغا ، گرانجانی گرانجانی
| |
بخر جانم هویج و فلفل و ریحان و خرمالو
| چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
| |
اديبانه پيرامون نماز
نماز از هر جهت آينده سازى ست
| به نوعِ ساده اى هم عشقبازى ست
| |
نماز از هر لحاظى بهترين است
| به کامِ عاشقان ، شيرين ترين است
| |
نماز از غنچه هايى تازه ، لبريز
| نماز از عشقِ پرآوازه ، لبريز
| |
نماز از سادگى ها حرف دارد
| و از افتادگى ها ، حرف دارد
| |
نماز آئينه ها را مى شناسد
| خلوصِ سينه ها را مى شناسد
| |
نماز آهنگِ هستى مى نوازد
| قلوبى آشنا را مى گدازد
| |
نماز اندازه ى يک آسمان است
| خودش داراى چندين کهکشان است
| |
نماز اسرارِ عشقى پاکِ پاک است
| تولدگاه قلبى ، چاک چاک است
| |
نماز ابزارِ پروازى سبک تر
| نماز آکنده از يک نوعِ باور
| |
نماز اخطارِ قطعِ خستگى هاست
ج | مسيرى سرخ در دلبستگى هاست
| |
نماز از ذره اى تزوير خالى ست
| نمازى بى ريا ، همواره عالى ست
| |
نماز اسبابِ کسبِ پست و زر نيست
| براى جذبِ پولى بيشتر نيست
| |
نبايد با نمازى ، ادّعا کرد
| نبايد در تناقض ها دعا کرد
| |
نبايد در نمازى ، کدخدا شد
| نبايد از رعيّت هم ، جدا شد
| |
نبايد در نمازى ، شغل را ديد
| نبايد از نمازى عشق را چيد
| |
نماز امضاى برگِ بندگى هاست
| ظهورى سبز از بالندگى هاست
| |
نماز آوازه از توحيد دارد
| خودش يک آسمان خورشيد دارد
| |
شهيدان را نماز آئينه تر کرد
| تمامِ حرفشان در دل اثر کرد
| |
شهيدان را نماز آوازه بخشيد
| به گلزارى ، سحر تابيد خورشيد
| |
شرف را با نماز اثبات کردند
| دوبيتى را پر از ابيات کردند
جج | |
نماز آن نينوا را کربلا کرد
| دو لشکر را نماز از هم جدا کرد
| |
نماز ايثار را پاينده تر کرد
| نماز آزادگى را زنده تر کرد
| |
نماز از جنسِ وحدت ، آسمانى ست
| نمازى با تعهّد ، جاودانى ست
| |
نبايد بى نمازى ، زندگى کرد
| و بايد عشق را سازندگى کرد
| |
خدايم در نمازِ غنچه جارى ست
| خدا در قلبِ سبزِ آبشارى ست
| |
قنوتم ، ناله ها را مى نويسد
| شعارِ لاله ها را مى نويسد
| |
رکوعم ، يک بغل احساس دارد
| تمامِ واژه هايش ياس دارد
| |
سجودم را خدايم مى سرايد
| سکوتم را صدايم مى سرايد
| |
نماز اينجا ، طراوت مى نوازد
| در اين سرما ، حرارت مى نوازد
| |
جوازِ عاشقى کردن ، نماز است
| درى تا خانه ى خورشيد ، باز است
|
طنز پيرامون حمايت از توليد ملى و کالاى ايرانى
به کيفيت عنايت کن ، تجارت کردنش با من
| تو کالايى فراهم کن ، حمايت کردنش با من
| |
بياور نردبانى خوب ، غارت کردنش با من
| تو انبارى نشانم ده ، بگو آيا خطر دارد ؟
| |
تو انبارى نشانم ده ، اصابت کردنش با من
| چه مى گويى ، نمى دانى که من خمپاره پنجاهم
| |
خريد آن را اگر دشمن ، شکايت کردنش با من
| غليظش کن کمى رُب را ، شکر در آن بريز آقا
| |
دو دورى پيچ سفتر کن ، حکايت کردنش با من
| مکرّر داده اى بيرون ، پژو آنهم کمى چينى
| |
بياور يک بغل دارو ، طبابت کردنش با من
| درونِ هر مطب صد تَن ، مريض آزاد مى چرخد
| |
نده سوتى به بادمجان ، ضمانت کردنش با من
| تربچه قيمتش را با ، ين و روپيه مى سنجد
| |
مسلح کن سلاحت را ، اشارت کردنش با من
| هويج از مرزِ ترکيه ، فلنگش را نمى بندد
| |
بگو آچار پيدا کن ، اطاعت کردنش با من
| برادر وانتش کلاً ، سرِ يک پيچ مى ريزد
| |
بپر از ريشه رسوا کن ، شرارت کردنش با من
| پنير آن بى نمک ياغى ، خودش را شاه مى بيند
| |
بپيچان گوشِ نحسش را ، رفاقت کردنش با من
| به غير از دُلمه اين فلفل ، ندارد هيچ کارآيى
| |
بزن يک نکته افشا کن ، رعايت کردنش با من
| نمى دانم چه مى ريزد ، بشر در داخلِ روغن
| |
بچسبان خويش را بر او ، اجابت کردنش با من
| کفن پوشانِ شاليزار ، طعمِ جعفرى دارند
| |
به پرژک گفته واويلا ، قضاوت کردنش با من
| خدا سرشوى داروگر ، به کل نايابِ ناياب است
|
غزلى با موضوع حجاب
حجابت را صميمى دوست دارم ، خواهرِ خوبم
| تو را در قابِ گل ها مى گذارم ، خواهرِ خوبم
| |
حجاب از منظر پروانه ها ، فقرِ تمدّن نيست
| بيا با مهربانى در کنارم ، خواهرِ خوبم
| |
نه محدوديتى دارد ، نه هم فقدانِ آزادى
| نبايد دانه اى حسرت بکارم ، خواهرِ خوبم
| |
حجاب اصلاً حقارت نيست بايد آسمانى شد
| از اين رو ، متنِ عزّت مى نگارم ، خواهرِ خوبم
| |
حجاب احساسِ مصونيتى پاکيزه در گل هاست
| و من با آن به آرامى بهارم ، خواهرِ خوبم
| |
حجاب اندازه ى يک چادر مشکى بها دارد
| نجابت مى کند ايل و تبارم ، خواهرِ خوبم
| |
حجاب آموزگارى همسفر ، در عصرِ سنت هاست
| اگر چه در فراقش بى قرارم ، خواهرِ خوبم
| |
تو آبى شو ، بيا با تيرگى بى وقفه دعوا کن
| بيا با چادرت ، ماهى بکارم ، خواهرِ خوبم
| |
نمى گويم تو هم باشى ، ولى اين اصلِ آزادى ست
| وجودت را معطّر کن ، نگارم ، خواهرِ خوبم
ج | |
نمى گويم تو هم باشى ، حجاب اصلاً تعارف نيست
| و من با او به زيبايى ، سوارم ، خواهرِ خوبم
ج |
شماره تماس 09120617283
پاسخ دهید